رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

هفته بیست و هشتم و عکسای اتاقت جوجوی مامانی

سلام پسر نازم این هفته ای که گذشت هفته بیست و هشتم من و شما بود. عسل مامان شنبه رفتیم آزمایشم رو انجام دادم و یکشنبه هم واکسن کزاز زدم. و بالاخره کارای اتاقت تموم شد. البته بیشتر به خاطر این طول کشید که دو بار تغییر دکوراسیون دادیم و همه چیز جابه جا شد. عسلی من فکر کنم شما صدای مامانیو میشنوی و میدونی که دارم با شما حرف میزنم وقتی دستمو میذارم روی شکمم و قربون صدقت میرم و باهات حرف میزنم گوله میشی زبر دستم همونجا که دستمو گذاشتم بعدش وقتی نوازشت میکنم شروع میکنی به تکون خوردن و ورجه وورجه کردن. عاشقتم مامانی. از بابایی بگم که حسابی منتظر شماست و دل تو دلش نیست که این سه ماه باقی مونده هم به سلامتی بگذره و بیای بغلمون و حسابی می...
27 تير 1392

معنی اسم عسل مامانی

از پهلوانان ایرانی شاهنامه فردوسی  پسر  گودرز  و نوه کشواد  زرین کلاه  و همچنین پدر فرهاد بود او از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه‌ای نمود. وی در جنگهایی که با تورنیان و خاقان چین و جنگهایی که به خونخواهی سیاوش برپا می‌شد، به فرماندهی گودرز پدر خود و یا رستم شرکت می‌کرد. در پهلوی همان گودرز کشوادگان در شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه فردوسی گودرز کشوادگان به ظن یا از روی اخبار اساطیری کهن صاحب درفش شیر نشان معرفی شده‌است. رئو+هوم=رئوهام=رُهام 1- به معنای پرنده ای که شکارچی نیست، پرنده شکست ناپذیر .(در پارسی) 2- شراب با شکوه .(در اوستایی)، (س...
16 تير 1392

هفته بیست و هفتم و چکاب مامانی و عسلی

سلام پسری جونم خوبی مامانی؟ عسلکم دیروز برای چکاب رفتیم پیش خانم دکتر مهربونمون. اسم ایشون خانم دکتر فیروزه رحیمی هست و منو شما میریم بیمارستان صارم، هم برای چکاب و هم قراره ایشالا شما همونجا به دنیا بیای.  خدا روشکر عزیزم همه چیز خوب بود و خانم دکتر از وضعیت هردوتامون راضی بودن. برامون یه سونوگرافی نوشتن که باید نزدیکای تاریخ بعدی چکاب انجام بدیم و دو تا آزمایش. و ناگفته نماند که مامانی باید واکسن کزاز هم بزنم.  از ماه دیگه هم باید هر دو هفته 1 بار بریم پیش خانم دکتر. قربونت برم مامانی. خیلی دوست دارم و هر ثانیه خدای مهربونو به خاطر بودنت شکر میکنم و ازش سلامتی شما رو میخوام.  راستی عسل مامانی 31 هم...
16 تير 1392

هفته بیست و پنجم

جوجه ی ناز مامان سلام خوبی عسلم؟ قربونت برم مامانی که تکون خوردنات داره عوض میشه. میتونم حس کنم که بزرگتر شدی. ولی هنوز جات تنگ نشده و جا برای شیطونی زیاد داری.  عسل مامانی، این روزا مشغول چیدن اتاقت هستم. مامان جونت پرده های اتاقتو دوخته و با کمک بابایی وصلشون کردن. دست گلشون درد نکنه. عسلی آرزومه که منم مثل مامان جونت (مامانم) یه مامان نمونه باشم. خدا حفظش کنه برامون.  سعی میکنم زودتر اتاق شما رو آماده کنم که خیالم راحت بشه. آخه هرچی سنگین تر بشم کارا برام سخت میشه. بابایی که دلش ضعف میره برای اتاق شما. میگه اصن اینجا اتاق من و پسرمه.  به محض اینکه کارای اتاقت تموم بشه برات عکس میگیرم و تو وبلاگت میذارم ی...
5 تير 1392
1